خودم. من واقعی

ساخت وبلاگ
نمیتونم از شر این فکر خلاص بشم... یه دفه که با "کیارش تو ماشین نشسته بودیم، داشتیم درباره چنتا چیز حرف میزدیم، که یهو گفت که باهاش رفته بیرون و درباره فلان چیز با هم حرف زدن... من اصلا به روی خودم نیوردم که اینو شنیدم... اونم اصلا به رو خودش نیورد. فکر کنم از دهنش پرید... خدایا.. درست شنیدم؟ یعنی یه زمانی اینقدر با هم صمیمی بودن که رفتن بیرون؟ دختر به این مومنی، با این رفته بیرون؟ خدایا ... من چیکار کنم؟ این چه وضعیه؟ تا یادم میوفته، تو دلم یه حس بدی پیدا میکنم... دلم میپیچه تو خودش... یه درد عجیب غریبه... دلم میخواد ول شم رو تخت و خودمو جمع کنم. پاهامو جمع کنم تو دلم خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : بیرون رفتن با خواستگار,بیرون رفتن با دوست دختر,بیرون رفتن با دوست پسر,بیرون رفتن با نامزد,بیرون رفتن روح از بدن,بیرون رفتن از گروه در وایبر,بیرون رفتن زن از خانه,بیرون رفتن با دختر,بیرون رفتن از تانگو,بیرون رفتن از گروه در لاین, نویسنده : namelessmea بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 15:18

شاید یه ذره عجیب غریب باشه. مردم همیشه درباره کسی که دوستش دارن مینویسن. من میخوام درباره کسی که دوستم داره بنویسم... ببخشید که طولانیه چیزایی که قبلا درباره خودم نوشتم، خیلیاش اشتباه بودن. نوشتم که تو دنیا کسی دوستم نداره. تنهام. فلانم. بیسارم... البته ته دلم این حس هست. نمیدونم بخاطر چیه. شاید از بچگی مونده. ولی زیادم درست نیست... یه نفر هست که دوستم داره. واسه دوستاش تعریف کرده. پیششون درد دل کرده. دوستاشم به هر حال... دهن لقی کردن... و تهش به من رسیده خبرش... یه دختر خیلی آروم. خیلی خوب. یه دختر مومن. و به شدت احساسی... یکی از دخترای دانشکده بم میگفت مگه چشه که د خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : اونی که میگفت دوسم داره,اونی که دوستت داره,اونی که واقعا دوستت داره,اونی که دوستت داره پشت خطه,اونی که دوسم داره,عزیزم اونی که دوستت داره پشت خطه,اونی که میگه دوستت داره,اهنگ عزیزم اونی که دوستت داره پشت خطه, نویسنده : namelessmea بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 21:24

برای اولین بار تو عمرم، احساس میکنم واقعا یکیو دوست دارم. با هر معیاری، با هر خط کشی که حساب میکنم، هیچ کس مثل اون نیست... جریانش مفصله که چه اتفاقی افتاد... فک کنم قبلا هم همینجا توضیح دادم. بگذریم. سوال اصلی، سوالی که تو دل هر عاشقی هست، اینه که، "چکار کنم که به دست بیارمش؟" من کلا اهل گریه و زاری نیستم. الان یکم اوضاع فرق کرده، ولی هنوزم از این عاشقایی نیستم که تا اسمش میاد بزنم زیر گریه و اینا... ولی خب نمیدونم چه فعل و انفعالاتی تو بدنم اتفاق میوفته، که تا یادش میوفتم، ناخودآگاه یه نفس عمیق میکشم، بعدش یه آه طولانی... شاید دلم غش میره، یا یه جور درده. درد ر خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : راه به دست اوردن دل دختر,راه به دست اوردن دل مردها,راه به دست اوردن دل شوهر,راه به دست اوردن دل پسرها,راه به دست اوردن دل دخترا,راه به دست اوردن پول,راه به دست اوردن ارامش,راه به دست اوردن دل پسر,راه به دست اوردن گنج,راه به دست اوردن جم, نویسنده : namelessmea بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 12:45

تولدتون مبارک

هوای منم داشته باشید آقا

خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : امام هادی,امام هادی ع,امام هادی حامد زمانی,امام هادی,سخنان,امام هادی مولودی,امام هادی عکس,امام هادی تولد, نویسنده : namelessmea بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 12:45

چنتا کار مهم تصمیم گرفتم انجام بدم... تا یادم نرفته بنویسم یکی اینکه نمازمو اول وقت بخونم. اینم خودش ملزوماتی داره که دیگه نمیگم... دوم اینکه فقط شب به شب برم سراغ اینستا. تلگراممو در‌طول فقط در صورتی نگاه میکنم که یه نفر پیام داده باشه. خوندن گروها هم مثل اینستا، آخر شب... سوم اینکه من باید واسه امتحان تخصص استریت بشم. نمیخوام دو سال برم طرح، از زندگی و درس عقب بیوفتم... پس درس درس درس تا امتحان علوم پایه... تواناییشو تو خودم میبینم. تنها چیزی که ندارم همته. همین... . یاد کنکورم افتادم. من تلاشمو کردم. معمولا رتبه‌م تو قلمچی زیر هزار میشد ولی خب واسم کافی نبود خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 12:45

داستان جوجه عقابی که بین چنتا مرغ سر از تخم در میاره رو حتما شنیدی. اگرم نشنیدی مهم نیست. کل‌ش همینه. یه جوجه عقاب، وقتی از تخم بیرون میاد خودشو میون کلی مرغ میبینه. جوجه عقاب، با آداب و رسوم مرغا بزرگ میشه. جوجه عقاب اصلا نمیدونه که از این قماش نیست. جوجه عقاب اصلا نمیدونه که میتونه بال‌هاشو باز کنه و توی یه چشم بهم زدن اونقدر بره بالا که چشم هیچ مرغی نتونه ببینتش. جوجه عقاب، بدبخته... همین.حس عجیبی به این داستان دارم. نمیخوام بگم احساس میکنم جوجه عقابم یا هرچی. فقط بعضی وقتا واقعا خسته میشم. دلم میخواد ماشینو وردارم برم وسط یه بیابون، اونقدر داد بزنم تا خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : شب اول عروسی,شب اول قبر,شب اول,شب اول ازدواج,شب اول عروسي,شب اول عقد,شب اول, فیلم,شب اول عروسی افغانی,شب اول ماه رمضان, نویسنده : namelessmea بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 14:14

برم سر اصل مطلب. استمنا: تعارف که نداریم. یه جوری شده که هی اراده میکنی اما نمیشه ترکش کرد. هی میزنی تو سر خودت. هی حالت از خودت بهم میخوره. هی قول میدی به خودت. هی میگی من دیگه گه بخورم دفه بعد بزنم. اما اما اما به محض اینکه سر سوزنی آمپرت میره بالا، ... خدایا بعضی وقتا دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم. این قضیه عزت نفسمو هم به شدت نابود کرده. هی تکرار. هی شکست. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. علت اصلی استمنامو نمیتونم بگم. میترسم فیلتر شه این صفحه. ولی هرچی که هست، اینو بدون که یه بار اضافه رو دوشمه. بیشتر از چیزی که رو دوش خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 14:14

خدایا، میدونم که میدونی، ولی خب منم مینویسم. چه اشکالی داره... خدایا... میدونی که دوستش دارم... میدونی که همون اوایل وقتی حرف میزد واقعا واسم با بقیه فرق داشت... مهربونی ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... روشنفکری ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... خدایا، میدونی که چقدر دوستش دارم... خدایا، کسی که اون پیامو داده کیه؟ همینه؟ یعنی واقعا راست میگن که دل به دل راه داره؟ خدایا، میدونی خودت که چقدر حالم بده. نمیدونم چرا. شاید ترسِ از دست دادنشه. شاید ترس از اینکه نکنه حالا که میدونم اونم منو دوست داره، رفتارم عوض شه... اصن نکنه در‌ مورد من اشتب خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 14:14

خوبیش اینه که دیگه اینجا کهنه نمیشه. اصلنم نباید نگران این باشم که فلان سوژه از دستم در رفت. چرا؟ چون اینجا خودِ منه. چیزاییه که هر روز از درونم میجوشه میاد بیرون. هر روز باهاشون سر و کله میزنم... نمیدونم درباره کدومشون بنویسم. خیلی جالبه که حتی الان که چنتا چیز دارم واسه گفتن، بازم ته وجودم این ترس هست که نکنه یه روزی بیاد که چیزی نداشته باشم بنویسم دربارش... بیخیال. این قضیه واقعا درد بدیه که احساس میکنم هیچ دختری باهام ارتباط برقرار نمیکنه. یعنی چی این؟ یعنی من لولو خرخره‌م؟ آیا نفرت انگیزم؟ آیا چی؟ شایدم مشکل از منه، که خیلی سردم. شاید خجالتی ام. ولی ت خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 14:14